جاتون خالی
دیروز گفتم که طهورا از صبح رفته بود خونه مامان زری.جاتون خالی موقع افطار که رسیدم اونجا دیدم به به !! طهورا خانوم تو حیاط شلنگ آب دستش ، لباساش تا زیر بغلش خیس، با خنده می گه : سلام مامان.دارم دوچرخه مریم رو میشورم.(مریم دخترعمه طهوراست که 7 سالشه)
مونده بودم بخندم یا گریه کنم.وقتی رفتم تو خونه مادرشوهرم تا براش لباس بیارم .مامان زری(مادرشوهرم)گفت دخترت رو دیدی. گفتم آره .گفت لب باغچه وایستاده بوده . پاش سرخورده میخواسته بیفته.بعدش که خودشو نگه داشته رویش رو به من کرده و گفته خدامرگم بده .میخواستم بیفتم.
خلاصه ظاهرا دیروز دختر خوبی بوده و همه چیز ختم به خیر شده .
چون اصولا طهورا جون وقتی می خوان از خودشون دفاع کنند از اونایی که نیستند مایه میگذارند.مثلا با من که دعواش می شه اگه باباش خونه نباشه می گه : می گم بابام بیاد بزنت. و برعکس
برای خونواده های دوطرف هم همین برنامه هست.با هر طرف دعواش بشه ، اون طرف دیگه باید بیان اونا رو بزنن.